مقاله پس از دسته بندی زبانها به زبانهای لاتین و شرقی به مسئله گسترش زبان ترکی به صورت زیر میپردازد:
"زبانهاي تركي نيز در اثر هجوم اقوام مغول و ترك و تاتار، از مركز آسيا به ساير نقاط آسيا و اروپا گسترش يافت و اقوام مهاجم در سرزمين هايي استقرار يافتند و بر آن مسلط شدند كه بدانان تعلق نداشت. از جمله، سلجوقيان (سلاجقه) كه به روم شرقي (آناطولي كنوني) رفتند و در قرن 13 ميلادي به بعد، اين سرزمين را اشغال و خود بر ويرانه هاي اين امپراطوري قدرتمند و وسيع عثماني را پديد آورند. اكنون آنان با توسعه انديشه هاي باطل خود مي خواهند جهان ترك را رهبري كنند."
در حالی که در مورد گسترش زبان فارسی می نویسد:
"زبان فارسي به عنوان زبان ادبي و مكتوب، از همه اين زبانها غني تر و بنا به نتايج پژوهش شرق شناسان، تنها زبان قدرتمندي است كه ارتباط خود را با گذشته تاريخي خويش حفظ كرده و تا امروز ادامه داده است. اين زبان، برخلاف ديگر زبانهايي كه برشمرده شد، زبان استعماري نبود و با وجود امپراطوري عظيم هخامنشي، زبان هاي ملل تشكيل دهنه آن هر يك توانستند به حيات خود ادامه دهند. اكنون قلمروي كه فارسي زبانها در آن گسترده شده اند، سرزمين آبا و اجدادي آنها است كه برخلاف موارد ديگري كه بدان اشاره رفت، در درون كشورهاي مجزايي واقع شده اند كه با يكديگر ارتباط و پيوستگي جغرافيايي دارند كه شامل ايران، افغانستان و تاجيكستان است. "
مطابق معمول تمامی نوشته های شوونیستهای فارس، ادله و مرجع در هر دو قسمت فقط حس کینه ای است که نسبت به ملتهای دیگر و از جمله ترکها وجود دارد.جناب دکتر یا هنوز نمیداند که برای پژوهش شرق شناسانی که ادعا نموده است باید رفرنس بدهد تا خواننده علاقه مند با بررسی مراجع و بی طرفی یا غرض ورزی آنها در مورد ادله مذکور داوری نماید و یا از آنجایی که دم خروس شرق شناسان مورد نظر نویسنده آشکارتر از آن است که خواننده نیاز به تفکر در مورد قسم حضرت عباسشان حس نماید، صلاح خویش را در مجهول نگه داشتن مراجع خود میداند.
ایشان گسترش زبان ترکی را به وسیله گسترش مهاجمان آن هم از نوع مغول توجیه نموده است. اگرچه نظر محققان ترک از قبیل دکتر زهتابی متفاوت از نظر ایشان میباشد و مسئله جای بحث دارد، ولی همه محققان نظرشان اینست که آریاییان به سرزمینی که امروزه ایران نامیده میشود مهاجرت نموده اند. نگارنده حتی یک مورد را هم سراغ ندارد که ادعا شود اقوام آریایی از ابتدای خلقت در اینجا ساکن بودند. پس میتوان گفت که اگر چه مسئله مهاجرت ترکان محل مناقشه بین محققان است، مسئله گسترش آریاییان بوسیله مهاجرت و طبعا بفرم تهاجم به ملتهای ساکن در این نجد کاملا پذیرفته شده است. پس مهاجم نامیدن زبان فارسی به مراتب مقبولتر از مهاجم نامیدن زبان ترکی است.
مسئله دیگر، تفاوت لحن جناب دکتر در بررسی مهاجرت ترکها و فارسهاست. ایشان مهاجرت ترکها را با تسلط به زمینهایی که به آنها تعلق نداشته بیان نموده و در مورد گسترش آریاییان ساکت میماند. گو اینکه آریاییان به زمینهایی مهاجرت کردند که به آنها تعلق داشته است. چنانچه میبینیم این سرزمینها را سرزمینهای آبا و اجدادی آنها مینامد. مهاجرت به یک محل همیشه به معنی تسلط به زمینهایی است که قبلا به مهاجران تعلق نداشت چه این مهاجران ترک باشند و چه فارس. همانگونه که گفتیم در مورد آریاییان همه محققان نظر بر مهاجرت آنها به نجد ایران دارند، پس چگونه جناب دکتر این زمینها را سرزمینهای آبا و اجدادی آنها مینامد ولی برای ترکان که در مورد مهاجرتشان بین محققان اختلاف نظر وجود دارد از لحن کینه ورزانه ای که دیدیم استفاده مینماید؟
ایشان ارتباط و پیوستگی سه کشور افغانستان ، تاجیکستان و ایران را به رخ اعراب و ترکان میکشد. در صورتیکه اگر لحظه ای عینک تعصبات شوونیستی خود را کنار گذارد، خواهد دید که جغرافیای پیوسته ترکها یا اعراب حداقل دو برابر گستره کشورهای فارس زبان است. شاید هم از یاد برده است که اکثریت ساکنان افغانستان پشتون هستند نه فارس.
ایشان در مقاله ای که صراحتا به همبستگی فارسها تعلق دارد، در اول مقاله چنان به همبستگی ترکها تاخته و آنرا اندیشه باطل میشمارد که خواننده فکر میکند که ایشان مخالف همبستگی بین ملتهای همزبان یا همنژاد بوده و میخواهد شعار "ایرانی یعنی شهروند ایران" را سر دهد. غافل از اینکه جناب دکتر با همبستگی مخالف است مگر اینکه بین فارسها باشد. هر قسمت از مقاله هم به جمله ای مذین گشته است که فقط تعصب خشک و خالی نویسنده را به قوم آریایی یا زبان فارسی نشان میدهد. از قبیل:
"زبان فارسي كه مردم هر سه كشور بدان تكلم مي كنند و غني ترين و زيباترين زبان زندة جهان است،"
"زبان فارسي با ميراث فرهنگي غني خود كه به زبان مردم، دين، فرهنگ، علم و سياست تبديل شده است، توانايي هاي بسياري دارد كه هنوز از آن بهره كافي گرفته نمي شود."
" ايران هميشه سرزميني وحداني بود."
...
احلام الیقظه جناب دکتر آنموقع پاره میشود که یادش می افتد اکثریت افغانها فارس نیستند:
"در افغانستان نيز اگرچه ارادة جمعي براي پيوستن به اين سازوكارها وجود دارد ولي برخي محافل از جمله پشتوانه هاي افراطي با اين انديشه سر ناسازگاري دارند، اگرچه خود زبان ايراني شرقي دارند و بايد در راستاي حفظ و حراست از زبان خود نيز به اين جريان بپيوندند. "
و چه راه حلی هم برای این مشکل که معلوم نیست مشکل نویسنده مقاله است یا پشتونها ارائه میکند. شاید یادش رفته که حتی آن کردی که با زدن مارک ایرانی اصیل میخواهند حقوقش را بالا بکشند هم هنوز نتوانسته اجازه آموزش زبانش را در مدارس بگیرد. با این سابقه غیر قابل انکار، پشتون افغانستان چطور می تواند به زبان فارسی که از نویسنده هم ملقب به صفت "غیر استعماری" شده است، اعتماد نماید؟
دکترخان از جیب خلیفه بخشیده مینویسد:
"ايران به عنوان ثروتمندترين كشور اين قلمرو، بايستي منابع مالي قابل توجهي براي اين منظور اختصاص دهد ... ايران جزو چند كشور بزرگ و ثروتمند نفتي جهان است و توانايي تأمين انرژي قلمرو مورد نظر را در طي دهه هاي آينده داراست. جمعيت قلمرو مورد بحث حدود 100 ميليون نفر (ايران 68 ميليون، افغانستان 30 ميليون و تاجيكستان 7 ميليون آمار برآورد سال 2005) برآورد مي شود. اين جمعيت خود عامل ثروت است. هر سه كشور پيوستگي جغرافيايي دارند."
و کل جمعیت ایران را فارس پنداشته و آنها را موظف به تامین انرژی افغانستان و تاجیکستان میداند تا زبان فارسی گسترش یافته و در آینده امثال ایشان باز حرف از گسترش غیر استعماری آن بزنند.
در نهایت هم جناب دکتر شروع به نگارش خیالات خود بعنوان راهکار مینماید. شاید بتوان گفت اوج شاهکارش در این بند است که میفرماید:
"... تاجيكستان داراي نيروي كار ارزان قيمت و توانمندي است كه در زمينه صنعت و كشاورزي و دامداري مي توانند افغانستان را در بازسازي زيرساختهاي اقتصادي ياري رساند ..."
که نشان میدهد خیالبافی آنقدر چشمانش را پوشیده است که میخواهد نیروی کار ارزان قیمت از تاجیکستان به افغانستان بفرستد!