این است استدلالی که کسروی غیر آنرا عامیانه مینامد. آتور را از آذر میداند، مه و خورشید و فلک را به کار می اندازد تا اینرا اثبات کند. تائ را به ذال تبدیل میکند و نیازی هم به تعبیر "و" احساس نمیکند، چرا که هر کس شک کند عامی است. معنی پاد را هم نمیداند. آنرا از پاذ میداند بدون اینکه معنی پاذ را بگویید. پاذ را هم به پای و بعد هم به بای تبدیل میکند چون در "آذری" که قرار است ایشان آنرا اثبات نماید و ارمنی گاهی پاء به باء تبدیل میشده است. علتش هم اینست که قبلا هم ایشان این را گفته است. همه این استدلالها هدفشان اینست که از ابراز ترکی بودن "بای" خودداری نماید. جان را هم به گان تبدیل میکند و معنی آنرا هم سرزمین میداند ولی نمیگوید از چه زبانی این معنی را گرفته است. در نهایت هم میگوید که نیازی به دانستن همه معنی آن ندارد. این است استدلالی که جا به جای کتاب به آن ارجاع میدهد. طبیعتا خواننده "دانشمند" هم در حین خواندن کتاب فرض را بر این میگذارد که کسروی بر پایه یک استدلال قوی جایی اثبات نموده است که کلمه آذربایجان ایرانی است. چرا که کسروی تاریخ هیجده ساله آذربایجان را با تمامی جزئیات نوشته است و امکان ندارد که مو لای درز استدلالش برود. تازه اگر کسی هم غیر اینرا بگوید عوام است و پان ترکیست.
به ادامه مقاله از صفحه 8 بر میگردیم.
میبینیم که کسروی که خود را در پی راستی میداند هر کسی که نظرش متفاوت با او باشد را نا آشنا با تاریخ میداند. جالب اینست که کسروی اصلا وارد وادی بررسی زبان مادان نمیشود. شاید هم بدلیل اینکه آنها را جزو ایرانیان بیان نمود، زبانشان را هم زبان ایرانی میداند. اگرچه هر کسی غیر از سخن کسروی بگویید به نظر ایشان عوام است ولی غیر قابل باور مینماید که "دياكونوف " عوام باشد. دیاکونوف در کتاب اشكانيان (ترجمه كشاورز صفحه 116) بیان میکند که زبان اشكانيان نيز همانند زبان مادها و از خانوادة زبانهاي التصاقي بوده است. چگونه میتوان زبان التصاقی را با یک زبان تحلیلی هم خانواده دانست؟ آیا دیاکونوف نیز پان ترکیست بوده است؟
"باور نکردنیست" و" نشانی در تاریخ نمییابیم" در نظر داشته باشید که هر کس هم نشانی در تاریخ بیابد عوام است و از" گفته اش سودی نیست" .
باز ایشان "گمان" نمی برد و طبیعتا هر کسی هم گمان ببرد "عوام" است. برای اینکه خیال کسروی و کسروی پرستان از این گمانها راحت شود، تنها یک مثال کافی است تا نشان دهد که عمق نفوذ ترکی در ایران حتی در دوره های قبلی تر یعنی دوره هخامنشی چقدر بوده است. در تاریخ که خود ایرانپرستان آنرا نقل میکنند میگویند که قاصدان پست در دوره هخامنشی "چاپار" نامیده میشد. چاپار در ترکی به کسی گفته میشود که با اسب سریع میتازد. آن هم در همین فرم، نه اینکه بگوییم چ به ق تبدیل بشود پاء به باء ... تبدیل شود تا کلمه شبیه یک کلمه ترکی با یک معنی غیر مربوط گردد. تاختن اسب در ترکی "چاپدیرماق" گفته میشود. کل کلمه هم از ریشه "چاپ" میباشد که به معنی حرکت سریع و برنده میباشد. حتی به تبر هم در ترکی "چاپاجاق"گفته میشود. کلمات ساخته شده از ریشه "چاپ" هم منحصر به این کلمات نیست.
بخش بعدی مقاله به بحث شیرین "نام رودها و کوهها وشهرها در آذربایجان" اختصاص داده شده است. ابتدا ایشان بیان نموده است که نام رودها و کوهها و ... نشانگر مردم یک سرزمین و زبان آنهاست.
و در پی نوشت مینویسد:
از همین ابتدا ایشان بیان میکند که یک تعداد نامها هست که معنای روشن ندارد. حداقل به خودش زحمت نمیدهد که بگوید من معنای روشنشان را نمیدانم. با این استدلال و استدلالاتی که از قبل از کسروی سراغ داریم هر کسی که برای یکی از این کلامات مثل ارس (آراز) ، اوجان و... معنی ترکی ذکر کند عوام است و حرفش "سودی ندارد".
عنوان بخش بعدی کتاب، "آذری یا زبان آذربایجان" است.
پس میبینیم که ایشان معتقد است که "دسته های بس انبوه" اعراب که آذربایجان را بیشتر میپسندیدند و در آنجا بیشتر نشیمن شدند و رشته کارها را تا دویست سیصد سال در دست گرفتند نتوانستند نژاد و زبان آذربایجان را عوض کنند و کم کم با مردم آذربایجان در آمیخته نابود شدند. به این مسئله بعدا دوباره برخواهیم گشت.
در ادامه کسروی ادله خود را برای زبان آذری رو میکند. ذکر این نقطه ضروری مینماید که کلمه آذری مشتق کلمه آذربایجانی است و کلمه آذربایجانی هم صفت مالکیت برای آذربایجان میباشد. طبیعی است همانگونه که رقص آذری یا آذربایجانی نشانگر رقصی است که در آذربایجان رواج دارد، زبان آذری هم میتواند به معنی زبانی باشد که در آذربایجان رواج دارد. یعنی حداقل باید این احتمال را داد. همانگونه که رقص آذری میتواند یالی یا لزگی باشد که در غیر آذربایجان هم میتواند رواج داشته باشد و لزگی قزاق هم وجود داشته باشد، زبان آذری هم میتواند زبان ایکسی باشد که در قزاقستان هم رواج دارد.
اجازه بدهید نگاهی به استدلالات کسروی بیاندازیم:
شما پیدا کنید کلمه "آذری" را در نوشته پسر حوقل.
چرا مسعودی تاریخ نگار بنام از افعال ماضی استفاده میکند؟ چرا نمیگوید زبانشان یکی است؟ آیا غیر اینست که مسعودی از گذشته ای که خودش ندیده صحبت میکند؟ آیا شنیده های یک تاریخ نگار (نه دیده هایش) میتواند معتبر باشد؟
"زبانشان خوب نیست" آیا این به این معنی نیست که زبانشان غیر از فارسی است؟ ثانیا باز پیدا کنید کلمه آذری را در نوشته چهانگرد و دانشمند بنام ابو عبدالله بشاری. ثالثا از نوشته این دانشمند بنام معلوم میشود که زبان ارمنی هم فارسی بوده است!
در سده هفتم زبان آذری تبدیل به آذریه شده است و کسی این نیم زبان را غیر از متکلمان آن نمیفهمد. آیا این دلیل بر متفاوت بودن این زبان و نیم زبان بودن آن نمیباشد؟
باز اینجا دلیلی بر متفاوت بودن کلمه آذری ازمفهوم ملکیت آن نیست. هم اینکه بازگویی همه کلمات توسط معری چندان اعتباری برای این روایت باز نمیگذارد.
همه لغزش داشتند غیر از کسروی که دلایل و استدلالات ایشان را در حال بررسی هستیم.
ادامه دارد...